بررسی چالش بنیادین «ایرانشهر» در رشته نشستهای توسعهی شهری و منطقهای پایدار
وزیر راه و شهرسازی در دانشگاه شهید بهشتی با تأکید بر این که قصد دارد تصویری از وضعیت توسعهی شهری ایران، هم از جهت مفهومی و هم از جهت کارکردی و عملیاتی شدنِ مفاهیمی همچون موبیلیتی (Mobility، حرکتپذیری) و لیویبیلیتی (liveability، قابلیت و امکان زندگی) در شهرهای ایران را ارائه کند، افزود: دچار ازجاکندگیِ اجتماعی شدهایم که نتیجهی آن، کالایی شدنِ همهچیز است. به گزارش خبرنگار پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی، عباس آخوندی در رشته نشستهای توسعه شهری و منطقهای پایدار دانشگاه شهید بهشتی که امروز یکشنبه ۲۵ بهمن با موضوع «چالشهای توسعه شهری در اندیشه ایرانشهر» و با حضور علی نورزاد مدیرعامل شرکت ساخت و توسعه زیربناهای حمل و نقل کشور، محمدسعید ایزدی مدیرعامل شرکت عمران و بهسازی شهری ایران، دکتر محمدمهدی تهرانچی رییس دانشگاه شهید بهشتی و دکتر محمدحسین شریفزادگان رییس دانشکده معماری و شهرسازی همین دانشگاه برگزار شد با بیان اینکه در صحبت امروز میخواهم تصویری از وضعیت توسعه شهری ایران هم از جهت مفهومی و هم از جهت کارکردی و عملیاتی شدن مفاهیمی همچون موبیلیتی Mobility (حرکتپذیری) و لیویبیلیتی liveability (امکان زندگی) در شهرهای ایران ارائه دهم، گفت: همچنین در این سخنرانی مراتب خوشایندی مردم از شهرهای ایران را تشریح خواهم کرد. سپس نگاهی دارم به ریشههای مشکلاتی که در این دو زمینه در ایران داریم و در نهایت چشماندازی از آینده شهرسازی کشور ارائه خواهم داد. وزیر راه و شهرسازی ادامه داد: نیازی به توضیح فراوان درباره این موضوع نیست که ایرانشهر ما در چه وضعیت پرچالشی قرار دارد. در همین زمستان امسال دیدید که برای نفس کشیدن در تهران با مشکل جدی مواجه بودیم؛ در حال حاضر نیز امکان زندگی در تهران از جهت منابع زیستی و هم از جهت روابط اقتصادی وجود ندارد. ما نزدیک به ۵ میلیون فقیر در پیرامون شهر تهران بزرگ با ۱۲ تا ۱۳ میلیون نفر جمعیت داریم. از جهت انواع بزهها هم نیازی به گفتن نیست. وجود از هم گسیختگی اجتماعی و بحران هویت در تهران و دیگر شهرهای ایران نیاز به اثبات ندارد و من میخواهم در این نشست درباره ریشههای آنها سخن بگویم. وی افزود: وجود مشکل در موبیلیتی و حرکت در فضای شهری کشور کاملا قابل مشاهده است. برای جابهجایی در تهران روزانه ساعتها باید وقت گذاشت، از همه مهمتر مشکل حرکت در اندیشهها و نمادها را داریم. در زمینه تاریخ و مشکلات تاریخی حرکت در طول زمان نیز حرف برای گفتن بسیار است. ما در ایرانشهر دچار یک چالش بنیادین هم از جهت حرکت و هم زیست و زندگی هستیم. آخوندی اظهار کرد:نتیجتا رضایتمندی طبقات مختلف اجتماعی اندک است. ما نمیتوانیم به عنوان یک مسئول از این مشکلات چشمپوشی کنیم، واقعیت این است که جوانان ما هراس سنگینی نسبت به آینده دارند. نکته کلیدی و بنیادی سخن من این است که ریشه مشکلات در از جاکندگی اجتماعی است؛ ما دچار از جاکندگی هویتی، تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و ... هستیم. در غربت قرار گرفتن مفهوم ایران این وضع را ایجاد کرده است: من در میان جمع و دلم جای دیگر است. در ایران زندگی میکنیم ولی درکش نمیکنیم. وی خاطرنشان کرد: منظور من از ایران دولت ـ ملت نیست بلکه مجموعه نتایج فکری، تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و به طور کلی یک نظم معرفتی است نه یک چارچوب جغرافیایی به نام ایران. وزیر راه و شهرسازی گفت: یک مرحله به عقب برگردیم، به آن نظام معنایی که همراه ایران است: حکمت ابن سینایی، حکمت سهروردی و ... . وقتی درباره ایران صحبت میکنیم، منظورمان نظام معرفتی و مهجور مانده از این نظام است. برای بازخوانی و بازگشت به توسعه ایران باید به یک نظام معرفتی که ریشه در اعماق سرزمین دارد برگردیم؛ البته فقط قصد بیان دردها و رنجها را ندارم بلکه میخواهم چشمانداز نیز ارائه دهم. باید بدانیم که چشمانداز یک داد و ستد است باید چیزهایی را بزداییم و چیزهایی به دست بیاوریم مشکل این است که فکر میکنیم در چشمانداز باید همه چیز را با هم داشته باشیم. وی با اشاره به اظهارات کارل پولانی ادامه داد: این فرد یک اندیشمند مجارستانی مقیم آمریکا بود که پس از مهاجرت به این کشور کتاب تغییر بزرگ را در ۷۰ سال قبل نوشت. پولانی در این کتاب اندیشهای مطرح کرد که هنوز هم که هنوز است جای توجه و بررسی دارد. وی در نقد لیبرالیسم که عمدتا بر محور اقتصاد و آن هم ایدئولوژیک و جهانی است صحبت میکند. بزرگترین مشکل لیبرالیسم از نظر پولانی این است که مفهوم اقتصاد را از بستر اجتماع جدا میکند و میخواهد اقتصادی بسازد که جایگاهی در اجتماع ندارد. در واقع دچار از جا کندگی اجتماعی شده است. مشکل لیبرالیسم این است که میخواهد برای همه جهان یک نظریه ثابت بدهد. آخوندی تصریح کرد: این نظریه پولانی بود که البته هنوز هم در دنیا راجع بع آن بحث میشود. این اندیشمند لهستانی میگوید این نظریه در مرحله اجرا امکان وقوع ندارد چون زندگی از اقتصاد قابل تفکیک نیست و اقتصاد بخشی از زندگی اجتماعی است. نتیجه اجرای یک امر غیر ممکن به انواع مشکلات منجر شده و به توسعه تعارض و انواع ناآرامی های اجتماعی میانجامد. وی تأکید کرد: من میخواهم با کمک گرفتن از نظریه از جا کندگی اجتماعی پولانی این موضوع را بگویم که از جا کندگی تنها در اقتصاد نیست ما از جا کندگی را در همه حوزهها اعم از فرهنگ، اجتماع، سیستم، اقتصاد و .. هم میبینیم. از جاکندگی بحثی فراتر از اقتصاد صرف است. نتیجه از جاکندگی اجتماعی در ایران منجر به کالایی شدن (کمودیفیکیشن) همه چیز شده است. زندگی ایران پس از ازجاکندگی منجر به کالایی شدن همه چیز و قابل خرید و فروش شدن همه چیز شده است: شهر، قانون، آب، هوا رودخانه و ... را به راحتی خرید و فروش میکنند. وزیر راه و شهرسازی افزود: کسانی که می خواستند شهر را اداره کنند دیدند به وضعیت امتناع و غیر قابل اداره شدن شهر رسیدهاند. اولین چیزی که به ذهنشان رسید این بود که شهر را بفروشند. در اوایل فقط پایه کوه را میفروختند و ساختمان میساختند اما بعد به تدریج همه منابع زیستی، آب و هوا، رودخانه و همه چیز را به فروش گذاشتند. بنابراین بلافاصله بعد از بحث از جا کندگی با مفهوم کالایی شدن مواجه شدیم که در این مفهوم، همه چیز کالاست. وی بیان کرد: حتی کسانی که میخواستند راه حل بدهند هم در چنبره کالایی شدن گرفتار شدند. مگر مسکن مهر غیر از این است که برخی میخواستند یک سری انسانهایی که کالا هستند را در خانههایی که قفسهاند جای دهند؟ در هر جای کشور که خواستند قفسه ساختند و مردم را در آنها چیدند. در مسکن مهر نه شهر میبینیم، نه مقام انسان. در مسکن مهر نه ساختار اجتماعی وجود دارد و نه حتی ساماندهی شهری دیده شده است، فقط یک سری قفسه هستند که میتوانید در آن انسان یا هر کالای دیگری بگذارید. آخوندی مطرح کرد: نکته بسیار مهم دیگر این است که مفهوم کالاییشدن و از جا کندگی اصلا مختص لیبرالیسیم نیست، در سوسیالیسم هم این مفهوم دیده میشود. سوسیالیسم هم ساحت زندگی انسان را به تعارض طبقاتی تبدیل میکند و میخواهد همه انسانها را با یک جامعه بدون طبقه به پیش براند: یعنی افراطیتر از لیبرالیسم. سوسیالیسم از ابتدا و از اساس به هویت جوامع بیاعتقاد است اگر شما به نوشتههای عامیون یا اعضای حزب توده در دهه ۲۰ بنگرید درمییابید که تمام افتخارشان این است که هیچ تعلقی به هیچ سرزمینی ندارند. اصلا از جا کندگی شعارشان است نه نتیجه اعمالشان. وی با اشاره به بحث غربت ایران ادامه داد: این موضوع به بحث انقطاع از بستر اجتماع مربوط است و نمیتوان آن را تنها به یک نظریه اقتصادی صرف ربط داد. مفهوم ازجاکندگی و غربت در وطن به شکلی ضعیفتر قبلا هم در ایران بوده اما شکل افراطی آن بعد از مشروطه است. مرحوم کمپانی از علمای بزرگی که بسیاری از علمای معاصر حاصل اندیشه وی هستند شعری دارد که میگوید: بیا اى بلبل خوش لهجه من/ بیا اى روح بخش مهجه من/ سخن گوى از گل و از عشوه گل/ نوائى زن به یاد بوى سنبل/ حدیث حسن لیلاى قدم گوى ز مجنون و ز صحراى عدم گوى/ به خوبى از لب شیرین سخن کن/ نوائى هم ز شور کوهکن کن/ سرودى زن چه مرغان شب آویز/ به یاد گلرخان شورش انگیز/ بگو از داستان محفل قدس/ بزن سازى به آئین طریقت/ ولى زنهار زنهار از رقیبان/ ز خودخواهان و از مردم فریبان/ بزن در پرده این ساز و نوا را/ مکن رسوا تو مشتى بینوا را؛ میبینید که مرحوم کمپانی نمیتوانسته حرفش را علنا بگوید او درون پرده میگوید ولی آن درون پرده سخن گفتن با این وضع شدید و افراطی از جا کندگی اجتماعی بعد از مشروطه قابل جمع نیست. آخوندی خاطرنشان کرد: همزمان با بررسی مفهوم ایران و از جا کندگیاش از بستر اجتماعی و کالایی شدن باید ریشه تاریخی و علل ایجاد آن را هم بررسی کرد. البته با انقلاب آیسیتی مفهوم از جا کندگی هر روز عمیقتر میشود. اگر نگاهی تاریخی کنیم میبینیم که سید جواد طباطبایی درباره نظریه انحطاط تاریخ در ایران میگوید ما دو شکست بزرگ تاریخی بعد از اسلام داریم که یکی در چالدران و دیگری ترکمنچای است. بعد از شکست چالدران شاهد روی کار آمدن صفویه هستیم. صفویه آنچه از شکست یاد گرفت و برای ما به ارث ( از جهت معرفتی) گذاشت این بود که ایران را با برگشت به سنت، یک بار دیگر یکپارچه و متحد کرد. آنها با طرح مفهوم «مرشد کامل» ایران را یکپارچه کردند اما اگر دقت کنیم آغاز صفویه، پایان رنسانس در غرب است و پدیده مدرنیته به تدریج به غرب شکل تازهای میبخشد بنابراین از آن شکست یاد گرفتیم که باید همه چیز را درونی کرده و داد و ستد با جهان بیرون را بیشتر کنیم. وی ادامه داد: یک بار دیگر در ترکمنچای شکست خوردیم این بار سیاست معکوس اتخاذ شد. پس از این شکست سیاست باز کردن آغوش به روی جهان غرب را در پیش گرفتیم که وجه غالب آن حرکت به سمت نظریههای چپگرایانه و سوسیالیستی بود. شکلگیری عامیون در تهران، حزب دموکرات در گیلان، چپ گرایان در آذربایجان و نهایتا ایجاد حزب توده در سراسر کشور از آثار این شکست بود. آخوندی تصریح کرد: میبینید که پشت کردن به کل میراث معنوی، اقتصادی، زیستی و ... چه به شکل چپ آن و چه به شکل لیبرالیسمی آن در تاریخ کشور وجود دارد ولی آنچه در هر دوی این جنبشها دیده میشود این است که ایران در آنها جایی ندارد. بنابراین بیوزنیای که الآن داریم تصادفی نیست بلکه برمیگردد به یک ریشه تاریخی و از جا کندگی اجتماعی که به سوداگری مطلق منجر شده است. به نحوی که وقتی برای جوانان ایرانی از بازار آزاد بحث میشود آنچه در ذهنشان شکل میگیرد یک نوع بیقانونی، لاقیدی و عدم تعهد به همه چیز است در حالی که اصل نظام سرمایهداری هم در دل خود چنین چیزی ندارد اما مفهوم امتناع در ایران به حدی رسیده که با ذات لیبرالیسم هم در تعارض است. وی اظهار داشت: الآن متأسفانه این منابع تاریخی و میراث فرهنگی که در کشور داریم روی دوش عدهای سنگینی میکند و فکر میکنند اگر این آثار تخریب شوند و برج به جای آنها ساخته شود از شرشان راحت میشویم. الآن چه قدر از فضای چهارباغ اصفهان باقی مانده؟ چه مقدار از فضای ۳۰ سال پیش پیرامونی حرم مطهر امام رضا (ع) باقی مانده است؟ این سوداگری همه منابع تاریخی را مزاحم خود میداند. وزیر راه و شهرسازی با طرح این پرسش که «چرا مفهوم و اندیشه «ایران» اینقدر برای ما مهم است؟» تشریح کرد: البته در همه کشورها هم اینگونه است برای فرانسویها پاریس و برای ایتالیاییها رم و اندیشه رم اهمیت دارد. وقتی میگوییم ایران را گم کردهایم به این معناست که با آنچه داریم نمی توانیم ارتباط برقرار کنیم و میخواهیم تغییرش دهیم. همچنان ساکنان آپارتمان وقتی به ساختمانهای قدیمی کاشان میروند احساس تعلق به مکان دارند اما محلات امروزی هیچ حس تعلقی برای شما ندارد. بنابراین وقتی راجع به ایران حرف میزنیم درباره جایی سخن میگوییم که به آن حس تعلق داریم و دوستش میداریم. وی سپس به بحث فضای عمومی پرداخت و گفت: فضای عمومی یا عرصه عمومی جایی است که به آن حس تعلق داریم و در آن فضا گفتگو میکنیم. اما آیا میتوان از این گونه فضاها بدون داشتن عقبه نظام معرفتی صحبت کرد؟ یک فضای عمومی مانند کتابخانه ملی را در نظر بگیرید؛ آیا کتابخانه ملی میتواند جایگزین فضای مسجد شاه تهران یا تکیه دولت شود؟ فضای عمومی یا عرصه عمومی جایی است که با آن رابطه ذهنی برقرار میکنیم. آخوندی برای ورود به بحث اندیشه ایرانشهر غزلی از حافظ خواند: در خرابات مغان نور خدا میبینم/ این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم/ جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو/ خانه میبینی و من خانه خدا میبینم/ خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن/ فکر دور است همانا که خطا میبینم/ سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب/ این همه از نظر لطف شما میبینم/ هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال/ با که گویم که در این پرده چهها میبینم/ کس ندیدهست ز مشک ختن و نافه چین/ آن چه من هر سحر از باد صبا میبینم/ دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید/ که من او را ز محبان خدا میبینم وی ادامه داد: خرابات مغان کجاست؟ همان فضای عمومی است. اگر بخواهیم تفسیر جدید از این عبارت بر اساس مفاهیم جامعهشناسی ارائه دهیم خرابات مغان همان عرصه عمومی است؛ جای عشق ورزیدن است. چون نظام معرفتی آن نور است. نوری که در بن مایه حکمت و اندیشه ایرانشهری جای دارد. این غزل بسیار پرمعناست اولا پیوستار تاریخی را در آن میبینیم: حافظ مسلمان به خرابات مغان برای بیان فضای عمو.می در اندیشه ایرانشهر برمیگردد. ثانیا باید پرسید حافظ کیست؟: محبان شماست. ثالثا نظام معرفتیاش چیست؟: نوری است که در خرابات مغان وجود دارد، یعنی در عرصه عمومی مبتنی بر نور و عشق. وزیر راه و شهرسازی با بیان اینکه وقتی همه از فرهنگ صحبت میکنند بر لزوم گسترش فضاهای عمومی تأکید دارند، گفت: اما آن فضای عمومی کجاست؟ آن عرصهای که در آن از عشق بتوان سخن گفت کجاست؟ وارد بحث فلسفی نمیشوم ولی نکته بسیار مهمی که به اجمال آن را بیان میکنم بحث پدیدارشناسی مفهوم «ایران» است. آنچه در حکمت ایرانی میبینید همواره جنگ میان نور و تاریکی است. نور است که میتواند جهان را به شما پرده به پرده بنمایاند. تمام این جهان پر است از حکمت و مفهوم «ایران» پردهای است که هر لحظه میتوان در آن نقشی دید. البته این نظام فکری با پوزیتیویسم (اثباتگرایی مادی) فاصله دارد. من منکر اثباتگرایی نیستم اما باید دانست که این مکتب فکری برای طبیعیات است و در حوزههای دیگر باید پرواز کرد و پردههای دیگری از جهان هستی را دریافت. وی بخشی از یکی دیگر از غزلیات حافظ را خواند: مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش/ کو به تأیید نظر حل معما میکرد/ دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست/ و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد/ گفتم این جام جهانبین به تو کی داد حکیم/ گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد و سپس ادامه داد: باز حافظ وقتی مشکل معرفتی مییابد به پیر مغان برمیگردد این پیوستار تاریخی را در اندیشه حافظ میبینید نظام معرفتی آن هم جالب است همه جهان آینه اسماءالله هستند: دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست یعنی فراتر از پوزیتیویسم اثباتی حرکت میکند و در این آینه هر لحظه نقشی جدید میبیند.
|